جدول جو
جدول جو

معنی قاضی القضاه - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی القضاه
(ضِلْ قُ)
داوران داور. سرداوران. قاضی قاضیان. صاحب تجارب السلف درباره جلال الدین علی بن علی بن هبه اﷲ بخاری آورد: مردی ادیب و فاضل و فقیه بود و در سنۀ اثنین و ثمانین و خمس مأئه متولی قضا شد و لقبش اقضی القضاه نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی القضاه به قاضی القضاه مبدل گشت. (تجارب السلف ص 329). گویند اول کسی که بدین لقب خوانده شد قاضی ابویوسف یعقوب بود
لغت نامه دهخدا
قاضی القضاه
(ضِلْ قُ)
عبدالرحمان بن محمد بن احمد بن قدامه جماعیلی حنبلی مقدسی صالحی، ملقب به شمس الدین. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 4 ص 3074 و 3107 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 7 ص 36 و معجم المطبوعات ستون 213 و ریحانه الادب ج 4 ص 97 و محمد بن احمد شود
محمد بن ناماوربن عبدالملک، مکنی به ابوعبداله و مشهور به افضل الدین خونجی. از مشاهیر پزشکان و حکمای اسلامی قرن هفتم هجری است. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1002) (ریحانه الادب ج 1 ص 995). و رجوع به محمد شود
عبدالقادر بن ابوالقاسم، ملقب به محیی الدین. از اکابر علمای عامه که به سال 889 هجری قمری وفات یافت. (روضات الجنات ص 71) (ریحانه الادب ج 3 ص 273). و رجوع به عبدالقادر شود
محمد بن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوعبدالله. (کشف الظنون) (ریحانهالادب ج 3 ص 274). و رجوع به محمد بن عبدالرحمان شود
محمد بن حسن کوفی شیبانی. یکی از فقیهان حنفی است. رجوع به محمد بن حسن و حبیب السیر چ قدیم جزء سوم از ج 2 ص 88 شود
لغت نامه دهخدا
قاضی القضاه
از ریشه پارسی سر کادیک سر داور رئیس قاضیان سردادور قاضی اعظم: وی بسا کور دل که از تعلیم گشت قاضی القضاه هفت اقلیم. (هفت پیکر) یا قاضی القضاتی. مقام و شغل قاضی القضاه: قاضی محمد امامی. . در قاضی القضاتی خراسان متمکن شد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاضی القضات
تصویر قاضی القضات
رئیس قضات، رئیس قاضیان، سردادور، کسی که از جانب خلیفه یا سلطان تعیین می شد و حق داشت به دعاوی مردم رسیدگی کند و برای شهرهای دیگر قاضی تعیین کند
فرهنگ فارسی عمید
(ضِلْ قُ)
شغل رئیس قاضیان. قضاء: این احمد مردی بود که با قاضی القضاتی وزارت داشت. (تاریخ بیهقی). چون کارها قرار گیرد قاضی قضاتی نسا و طوس تو داری. (تاریخ بیهقی). از نیابت وزارت و قاضی القضاتی و نقیب النقبائی و غیر آن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 42)
لغت نامه دهخدا
(ضِلْ قُ عَ لَ مُلْ هَُ دا)
علی بن ابی احمد حسین طاهر بن موسی، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به علم الهدی است. رجوع به علم الهدی شود
لغت نامه دهخدا
(ضِلْ قُ)
محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم بن عمر بن بکر صدیقی شافعی فیروزآبادی، مکنی به ابوطاهر و ملقب به مجدالدین شیرازی. عالمی است فاضل و متبحر از مشاهیر علمای لغت. رجوع به فیروزآبادی و کشف الظنون و روضات ص 746 و لغات تاریخیه و جغرافیه ج 6 ص 185 و قاموس الاعلام ج 5 ص 3460 و هدیه الاحباب ص 213 و ریحانه الادب ج 3 ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
(ضِلْ قُ)
احمد بن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین یا شمس الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به حجه الاسلام. در بلدۀ خوی آذربایجان متولد شد و پس از سن رشد و کمال به شام و حلب مسافرت کرد. وی از مشاهیر حکما و فقهای شافعی است که مشمول عنایات ملک معظم عیسی بن ملک عادل گردیده و مدتی به تدریس اشتغال داشته و در نحو و فقه و اصول و رموز حکمیه تألیفاتی دارد. از جمله کتاب بزرگی که حاوی بیست جلد است و تفسیر کبیر مشهور استاد خود فخر رازی را که به مفاتیح الغیب موسوم است و خود فخر موفق با کمال آن نگردیده به پایان رسانده است و از طرف ملک معظم قاضی القضاه دمشق بوده است. وی به سال 637 یا 639 هجری قمری در دمشق وفات یافت و اینکه در بعضی موارد تاریخ وفات او را 693 هجری قمری نوشته اند ظاهراً اشتباه است و ناشی از تقدیم و تأخیر سهوی در دو رقم 9 و 3 می باشد. (هدیه الاحباب ص 133) (قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 2872) و رجوع به احمد بن خلیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ نَ)
قاضی القضاه عبدالبر بن محمد حلبی. فقیه حنفی. او راست: کتاب تفصیل عقدالفوائد در شرح منظومۀ ابن وهبان. وفات 921 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
کافی. ملقب بشمس الدین قاضی القضاه قزوینی. صاحب حبیب السیر گوید: او از خوف فدائیان اسمعیلیه پیوسته مانند ماهی جوشن پوش بود و در باب وجوب دفع ملاحده مبالغه بجای آورد. بنا برآن منکوقاآن خاطر بر آن قرار داد که یکی از شاهزادگان را باسپاه فراوان صاحب عهدۀ جمیع مهمات ایران گرداند و بعد از تقویم لوازم مشورت قرعۀ اختیار از برای این کار بر هلاکوخان افتاد. رجوع بحبط ج 2 ص 21 و 31 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقضی القضاه
تصویر اقضی القضاه
کاربرترین داوران کار گزارترین قاضیان رئیس قاضیان: (اقضی القضاه عمر عبدالعزیز راست جاهی کزان ملائکه حرز حریز کرد) (خاقانی) یا اقضی القضانی. شغل و عمل اقضی القضاه: در دارالسلطنه قزوین و نواحی بمنصب جلیل القدر اقضی القشاتی مغزز و منظور نظر سلاطین بوده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقضی القضات
تصویر اقضی القضات
برترین داور کادیک کادیکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضی القضاتی
تصویر قاضی القضاتی
سر کادیکی سر داوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضی القضات
تصویر قاضی القضات
((~. قُ))
رییس قاضیان، قاضی اعظم
فرهنگ فارسی معین